العربیة
لغة القرآن
درس اول // ص 1 // زن نمونه " و خداوند برای کسانی که ایمان آوردند همسر فرعون را مثال زد ، آن گاه که گفت : پروردگارا ، نزد خودت برای من خانه ای در بهشت بساز و مرا از فرعون و عمل (بد) او نجات بده . " سوره ی تحریم / آیه ی 11 فایده ی در این آیه ، این است که هیچ کس جز عملش به او سود نمی رساند و به جُرم دیگری بازخواست نمی گردد و برای اطاعت دیگری (به او ) پاداش داده نمی شود ، هر چند خویشاوند نزدیک و ملازم او باشد . در آیه ی قبلی روشن شد که نزدیکی همسر نوح و همسر لوط به دو پیامبر ، به آن ها سودی نرساند . و در این آیه بیان کرد که کفر فرعون ، به همسرش آن گاه که مؤمن و فرمان بردار خداوند بلند مرتبه و ترسان از کیفرش بود ، سرایت نکرد . بلکه خداوند او را از کیفرش نجات داد و او را بخاطر ایمان و فرمان برداریش وارد بهشت نمود . و سخن او " إذ قالت " یعنی زمانی که همسر فرعون در حالی که خدا را می خواند ، گفت : پروردگارا برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا ساز و مرا نجات بده – یعنی : و مرا رهایی بخش – از فرعون و عملش – یعنی : مثل عمل بدش – و مرا زا گروه ستمگران – یعنی : آن ها که با کفر خدا به خود ستم کردند و به خاطر آن ، مستحق کیفر ( مجازات ) شدند . از پیامبر (ص) روایت شده که فرمود : از میان زنان جهان ، چهار تن تو را کفایت می کنند : مریم دختر عمران ، آسیه همسر فرعون ، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (ص) . و روایت شده که فرعون فرمان داد که آسیه به چهار میــخ کشیده شده و بالای سرش سنگ مرمر گذاشته شود تا از گفته اش برگردد و گر نه سنگ بر او انداخته شود . پس خداوند جایگاه او را در بهشت به او نشان داد ، و (او) بهشت را برگزید . پس خداوند جانش را گرفت . وقتی که سنگ انداخته شد ، روی پیکری مرده افتاد . از کتاب " التبیان فی تفسیر القرآن " [1] با اندکی تصرف درس دوم // ص 12 // بلند همتی نویسنده : منفلوطی[2] ( به تحقیق ) یکی از پیشوایان بزرگ از فرزندش سؤال کرد : فرزندم ! در زندگی به دنبال چه هدفی هستی و دوست داری کدامیک از بزرگ مردان باشی ؟ جواب داد : دوست دارم مثل تو باشم . گفت : وای بر تو فرزندم ! مسلماً خود را کوچک و حقیر کرده ای و از همت خود کاستی . فرزندم ! در آغاز زندگی خود را ملزم نمودم که مانند علی بن ابی طالب شوم و پیوسته می کوشم و تلاش می کنم تا به این جایگاهی که می بینی رسیدم و همان طور که می بینی بین من و علی فاصله ی زیادی است ..! بسیاری اوقات مردم بین فروتنی و دون همتی ( خود کوچک بینی ) و بین تکبر و بلند همتی اشتباه می کنند . و فرد خوار و پست را فروتن می انگارند و انسانی که خود را از پستی ها بالا بَرَد و حقیقت جایگاهش ( جایگاه واقعیش ) را بشناسد ، متکبر می نامند ؛ در حالی که فروتنی چیزی جز ادب نیست و تکبر جز بی ادبی . پس انسانی که لبخند زنان با تو روبرو می شود و هنگام صحبت ( تو ) با او به تو گوش می دهد و تبریک گویان با تو دیدار می نماید ، - به گمان آن ها – دون همت نیست ، بلکه بلند همت است . زیرا فروتنی را به بلند همتی خود شایسته تر یافت ، پس فروتنی کرد و ادب را والاتر به جایگاه ( موقعیت ) خود دید ( دریافت ) و با ادب شد . در میان مردم کسی نیازمند تر از جوینده ی علم به بلند همتی نیست . زیرا نیاز مردم به نبوغ او بیش از نیاز آن ها به نبوغ دیگران از صنعت گران و پیشه وران است . آیا جز این است که صنعت گران و صاحبان مشاغل ، یک نیکی از نیکی های اویند ؟ بلکه او دریای پر آبی است که جوی ها و آبگیرها از آن آب بر می دارند . پس ای جوینده ی علم ! بلند همت باش و نباید دیدت به تاریخ بزرگ مردان دیدی باشد که در قلبت ترس و وحشت برانگیزد که کوچک شوی ، همان طور که فرد ترسو در گوش کردن به حکایتی از حکایت های جنگ انجام می دهد . و برحذر باش که نا امیدی بر نیرو و شجاعتت چیره گردد که ( در آن صورت ) مانند یک فرد نا تـوان و ضعیف تسلیم می شوی . ای جوینده ی علم ! تو در رسیدن به هدفت به آفرینشی غیر از آفرینش خود ، فضایی غیر از فضای خود ، آسمان و زمینی غیر از آسمان و زمین خود ، و عقل و ابزاری غیر از عقل و ابزار خود نیاز نداری ؛ اما به نفسی با عزت و همتی عالی نیازمندی . کلمات و اصطلاحات درس سوم ، ص 19 امتطی : سوار شد ( لا یمتطـي : سوار نمی شود ) أغزر الناس عقلاً : دانا ترین مردم المجد : بزرگی عیناه : دو چشمش نال : رسید ، به دست آورد ( لا ینال : به دست نمی آورد ) الأمر : کار ، وضع ، موضوع ، اتفاق العلی : رفعت ، بزرگی غَدا : شد قدَّم : پیش انداخت بالغیر : به وسیله ی دیگری الحذر : احتیاط المعتبـِر : پند گیرنده ، عبرت آموز لا بدّ : هیچ چاره ای نیست غـَدا بالغیر معتبـِرا : از کار دیگران عبرت گرفت الشهد : عسل العـِـثار : لغزش النحل : زنبور عسل أقالَ : بخشید ، نادیده گرفت ( مجهول : أُقیلَ ) منّـع : محافظت کرد ، باز داشت یُقال : بخشوده می شود ، نادیده گرفته می شود اجتنی : چید الرأي : عقل لا یجتنـﻲ النفع : سود نمی برد عَـثـَرَ : لغزید بَلـَغَ : به دست آمد ( لا یُبلـَغُ : به دست نمی آید . ) دَبـَّرَ : تدبیر کرد السؤل : خواسته ، مقصود العیش : زندگی المؤلمة : درد آور الآراء : (ج رأی ) : فکر ، تدبیر تَمَّ : انجام یافت ( لا یتمّ : انجام نمی پذیرد ) دامَ : دوام یافت ، استمرار پیدا کرد المُنـَی : آرزو الصَّـفـْو : صفا أحزمُ الناس : محتاط ترین مردم الخَـطـْب : گرفتاری الظمأ : تشنگی الخِلال : ( ج الخِـلـّة ) : خوی ، منش مات من ظمإ ٍ : از تشنگی مرد شَــرُفـَتْ خِـلالـُه : دارای منش شرافتمندانه شد . الوِرد : آبشخود ، محل ورود به آبشخور الصدَر : محل خروج درس سوم // ص 19 // چه کسی بر مرکب بزرگواری سوار می شود ؟ 1 . کسی که خطر نکند ، بر مرکب بزرگواری سوار نمی شود . و هر که احتیاط کاری را مقـدّم بدارد ، به بلندی و رفعت نمی رسد . 2 . عسل باید زنبوری داشته باشد که از آن دفاع کند . کسی که ضرر( منظور : سختی ) را تحمل نکند ، به سود ( منظور : راحتی ) نمی رسد . 3 . جز با تحمل سختی به مقصود ( و هدف ) نمی توان رسید . و جز با صبر و شکیبایی ، رسیدن به آرزو برای کسی امکان ندارد . 4 . محتاط ترین ( دور اندیش ترین ) مردم کسی است که اگر از تشنگی بمیرد ، تا راه بازگشت را نیابد ، به آبشخور نزدیک نمی شود . 5 . دانا ترین مردم کسی است که اگر دو چشمش مسأله ای ( چیزی ) را ببیند ، از کار دیگران عبرت گیرد . 6 . اگر پا بلغزد ، ممکن است نادیده گرفته شود ، اما لغزش عقل نادیده گرفته نمی شود . ( تحت اللفظی : شاید آن گاه که پا بلغزد ، گفته شود ؛ در حالی که اگر عقل بلغزد ، گفته نشود . ) 7 . هر که زندگی را با عقل و خرد تدبیر کند ، ( این زندگی ) برایش به صورت صاف وزلال ادامه یابد وگرفتاری ها با عذر خواهی به سوی او آیند . 8 . جز جوانی که خوی و رفتارش شریف شود ( کسی ) به رفعت و بلندی نمی رسد ، ( و در این صورت ) روزگار از فرمانش اطاعت کند . کلمات درس چهارم ، ص 26 – 29 الثائرة : زن انقلابی مقرّ الحاکم : دارالحکومه لم تُـبق ِ لها : برایش باقی نگذاشت ارْتـَجَفَ : لرزید ، به لرزه افتاد حوادث الدهر : حوادث روزگار حماسة الشباب : شور جوانی نِعاج : (ج نـَعـْجة ) : گوسفند وَیـْلـﻚ : وای بر تو الصُّـوف : پشم المنصب : مقام لتـُواصِـلَ الحیاة َ : تا زندگی را ادامه دهد . الحُرّاس : ( ج الحارس ) : نگهبان استیقظت : بیدار شد صَرَخَ : فریاد زد مذعورة : وحشت زده أذِنَ لها : به او اجازه داد صُراخ : فریاد مرفوعة الرأس : سربلند افتقد : از دست داد ما بـﻚِ : تو را چه می شود ؟ تـَقـَدَّمَ : پیش آمد ، جلو آمد هازئاً : تمسخر کنان وُجَـهاء : ( ج وجیه ) : سر شناس نام َ : خوابید لا تحزنـﻲ : ناراحت مشو ، غصه مخور نـِمْـتُ : خوابیدم مُـنـْشَغِـل : مشغول است ، سرگرم است أعطوها : به او بدهید أوْصَلَ : رسانـْد یُوصِـلوا : برسانند درس چهارم // ص 26 // پیرزن انقلابی در اطراف روستا پیرزنی بود که حوادث روزگار جز چهار میش چیزی برایش باقی نگذارد که از آن ها شیر و پشم می گرفت تا به زندگی ادامه دهد . در صبح یکی از روزها ، روستا با فریاد پیرزن که به دلیل دزدی ، چهار میش خود را از دست داده بود ، وحشت زده از خواب بیدار شد . مردم به کلبه اش آمدند تا راه حلی برای این مسأله پیدا کنند . چهار نفر از سرشناسان روستا جلو آمدند در حالی که هر کدام به او می گفتند : مادر ! ناراحت مباش . ما یک میش به جای آن به تو می دهیم . اما پیرزن گفت : فرزندانم ، از لطف شما سپاس گزارم . اما من میش های خود را می خواهم که در پروردنشان زحمت کشیدم و از شما می خواهم تا مرا نزد حاکم ببرید تا در مسأله ی من بنگرد . مردی به او گفت : مسلماً حاکم به تو گوش نمی کند . چون او به اموری بزرگ تر از مسأله ی تو مشغول است . پیرزن از شنیدن این سخن عصبانی شد و گفت : و آیا مسأله ای بزرگ تر از مسأله ی من وجود دارد ؟ نهایتاً ( بالأخره ) روستائیان برای این که پیرزن را به دار الحکومه برسانند ، اتفاق نظر کردند . ذمانی که ( پیرزن ) به دار الحکومه رسید ، به سوی یکی از دربانان جلو رفت و گفت : من می خواهم با حاکم روبرو شوم .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
:قالبساز: :بهاربیست: |