الابتسامةُ الثانيةُ 2المعلِّم: ما هوَ جمعُ « الشَّجَرَة».؟
التلميذ: « الغابة» يا استاذ.
ترجمه :
معلّم : جمع درخت چه مي شود؟
دانش آموز: جنگل، استاد.
لغة القرآن
قالَ السَّجانُ لِلمُجرمِ الّذى كانَ قَد دَخَلَ السِّجْنَ جديداً: « هذا السِّجنُ،سِجْنٌ مثالـىٌّ. نحن نَستَخدِمُ السُّجَناءَ فِى نَفْسِ الشُّغلِ الّذى كانوا مشغولينَ بِهِ قَبلَ دُخولِهِم فِى السِّجْنِ، ماذا كانتَ مِهْنَتُكَ فِى الماضى؟» أجابَ السَّجينُ بِتَبَسُّمٍ: « كُنتُ حارساً جَنبَ مَدْخَلِ بِناءٍ.» زندانبان به جنايتكاري كه به تازگي وارد زندان شده بود گفت: « اين زندان، يك زندان نمونه است. ما زندانيان را در همان شغلي به كار مي گيريم كه قبل از ورودشان به زندان به آن مشغول بودند. شغل تو در گذشته چه بوده؟» زنداني با لبخند جواب داد: « نگهبانِ درِ وروديِ يك ساختمان بودم.» الابتسامةُ الثانيةُ 2المعلِّم: ما هوَ جمعُ « الشَّجَرَة».؟ التلميذ: « الغابة» يا استاذ. ترجمه : معلّم : جمع درخت چه مي شود؟ دانش آموز: جنگل، استاد. الابتسامة الثالثةُ 3قالَ الطَّبيبُ لِلمريض: « يَجِبُ عَلَيكَ أنْ تأكُلَ الفاكِهَةِ بِقِشرِها. لِأنَّ قِشرَ الفاكهة مفيدٌ.» قال المريض: « حَسَناً ، سَأفعَلُ ذلك.» سَألَ الطبيبُ: <و الآن. قُلْ لـﻰ أﻯَّ فاكهـﺔٍ تُحِبُّ ؟> فأجابَ المريض:< الموز و الرَّقّـﻰ.> پزشك به بيمار گفت: < بايد ميوه را با پوستش بخوري. چون پوست ميوه مفيد است.> مريض گفت: <بسيار خوب، اين كار را انجام خواهم داد.> پزشك سؤال كرد: « حالا به من بگو چه ميوه اي دوست داري؟» مريض جواب داد: « موز و هندوانه» الابتسامةُ الرابعةُ 4قالَت الوالدةُ لِطَفلَتِها: « اِذهَبـى إلي ساحةِ المنزل و ﭐنْظُرى هل السَّماءُ صافيةٌ أم غائمةٌ؟ ذَهَبَت الطفلةُ ثُمَّ رَجَعَت و قالَتْ: « آسفة يا والدتى، لِأنَّنـى ما قَدَرْتُ أنْ أنظُرَ إلي السَّماءِ؛ لِأنَّ المَطَرَ كانَ شديداً.» مادر به دختر كوچكش گفت: « به حياط خانه برو و ببين آسمان صاف است يا ابري؟ كودك رفت ، سپس برگشت و گفت: «متأسفم مادر، چون من نتوانستم به آسمان نگاه كنم. آخر باران شديد بود». الابتسامةُ الخامسةُ5تَعِبَت الاُمُّ مِن أعمالِ المنزل. فَذَهَبَتْ إلي غُرفَتِها لِلاستراحة. فَجأةً صاحَ ولدُهُ: «ماما، اُريدُ كَأساً مِنَ الماءِ البارِد.» قالتَ الأمُّ : «أنا تَعِبَةٌ. اِذْهَبْ و ﭐشرَب الماء بِنَفسِكَ.» صاحَ الوَلَدُ مَرَّةً اُخرَي: « اُريدُ الماءَ.» فَقالَت الاُمُّ: « اِشْرَبْ بِنَفْسِك و إلّا أضرِبُكَ.» بَعدَ قليلٍ قال الوَلَد: « ماما، عِندَما جِئتِ لِضَربـى؛ اُحْضُرى كَأساً مِنَ الماءِ البارد.» الترجمة: مادر از كارهاي خانه خسته شد. پس براي استراحت به اتاقش رفت. ناگهان پسرش فرياد زد: «مامان، يك ليوان آب سرد مي خواهم.» مادر گفت:من خسته ام. برو خودت آب بنوش.» پسر بار ديگر فرياد زد: «آب مي خواهم.» مادر گفت: « خودت آب بنوش و گرنه تو را مي زنم.» بعد از مدّت كمي پسر گفت: « مامان، وقتي براي زدنم آمدي، يك ليوان آب سرد هم بياور.» الابتسامةُ السّادسةُ 6قالَ الطِّفلُ لِوالِدِهِ متعجِّباً: « عجباً مِن والِدِ صديقي! » كَمْ هو بخيل!؟ أقامَ الدُّنيا عِندَما اِبتَلَعَ صَديقى درهماً.» الترجمة: كودك با تعجّب به پدرش گفت: از پدر دوستم تعجّب مي كنم. چقدر خسيس است!؟ دنيا را به هم ريخت وقتي دوستم يك سكّه يك درهمي بلعيد.» الابتسامةُ السابعةُ 7قالَت الزوجةُ لِلطَّبيب: « زَوجى يَتَكَلَّمُ و هوَ نائمٌ فـى اللَّيل. ماذا أفعَلُ ؟ أجابَ الطَّبيبُ: «أعْطيهِ فُرصةً لِيَتَكَلَّمَ فـىالنَّهار.» الترجمة: زن به پزشك گفت: « همسرم شب در حالي كه خواب است حرف مي زند. چه كار كنم؟ پزشك جواب داد: « به او فرصتي بده تا در روز حرف بزند.» الابتسامةُ الثّامِنةُ 8قالَت الوالِدةُ لِابنهِا: « إذا تَضرِبُ القِطَّةَ؛ سَأضرِبُكَ و إذا تَجُرُّ اُذُنَها؛ أجُرُّ اُذُنَكَ.» فَقالَ الابنُ: « و إذا أجُرُّ ذَيلَها؛ ماذا تَفعَلينَ؟. الترجمة: مادر به پسرش گفت: « اگر (هر گاه) گربه را بزني؛ تو را خواهم زد و اگر گوشش را بكشي؛ گوشَت را مي كشم.» پسر گفت: « و اگر دمش را بكشم؛ چه كار مي كني؟» الابتسامةُ التاسِعةُ 9الكَذّابُ الأوّلُ: « عِندى بِناءٌ مِن مِائةِ طابِقٍ! الطّابِقُ المِائةٌ فَوقَ السَّحاب!» الكذّابُ الثّانـى: « هذا أمرٌ بَسيطٌ. عِندى حمارٌ كبيرٌ؛ أرجُلُهُ عَلَي الأرضِ و رأسُهُ فـى السَّحاب! » الكذّابُ الأوّل: وَ كَيفَ تركَبُ عَلي هذا الحِمار؟» الكذّابُ الثّانـى: « أذهَبُ فَوقَ سَطحِ بِنائكَ.» الترجمة: دروغگوي اوّل: ساختماني صد طبقه دارم كه طبقه صدم بالاي ابر است. دروغگوي دوم: اين چيز ساده اي است . الاغ بزرگي دارم كه پاهايش روز زمين و سرش در ابر است. دروغگوي اوّل: « و چگونه روي اين الاغ سوار مي شوي؟ » دروغگوي دوم: « روي بام ساختمانت مي روم.» توجّه: سعي كنيد بدون مراجعه به ترجمه معناي لطيفه را بفهميد. پس از اينكه تا آخر آن را خوانديد به ترجمه مراجعه كنيد و اشكالات خود را متوجّه شويد. اين كار متن خواني و درك مطلب شما را تقويت مي كند. الابتسامةُ العاشرةُ 10 اِلتَقَي رَجُلٌ نحيفٌ بِرَجُلٍ سَمينٍ. فبادَرَهُ الرَّجُلُ السَّمينُ و قالَ لَهُ ضاحِكاً: «النّاسُ يقولون فـىالبلاد مَجاعة.» فقالَ النَّحيفُ :« نَعَم و يقولون إنّكَ سَبَبُ المجاعة.» الترجمة: مرد لاغري به مرد چاقي برخورد كرد . مرد چاق پيشدستي كرد و با خنده به او گفت: « مردم مي گويند در كشور قحطي شده است.» مرد لاغر گفت: « بله و مي گويند كه تو علّت قحطي هستي.»
نظرات شما عزیزان:
الابتسامةُ الثانيةُ 2
آگوست 16, 2007 با سلیمانی - دبیر برگزیده جشنواره روشهای نوین تدریس عربی
الابتسامة الثالثةُ 3
آگوست 16, 2007 با سلیمانی - دبیر برگزیده جشنواره روشهای نوین تدریس عربی
الابتسامةُ الرابعةُ 4
آگوست 16, 2007 با سلیمانی - دبیر برگزیده جشنواره روشهای نوین تدریس عربی
الابتسامةُ الخامسةُ5
آگوست 16, 2007 با سلیمانی - دبیر برگزیده جشنواره روشهای نوین تدریس عربی
الابتسامةُ السّادسةُ 6
آگوست 16, 2007 با سلیمانی - دبیر برگزیده جشنواره روشهای نوین تدریس عربی
الابتسامةُ السابعةُ 7
آگوست 16, 2007 با سلیمانی - دبیر برگزیده جشنواره روشهای نوین تدریس عربی
الابتسامةُ الثّامِنةُ 8
آگوست 16, 2007 با سلیمانی - دبیر برگزیده جشنواره روشهای نوین تدریس عربی
الابتسامةُ التاسِعةُ 9
آگوست 16, 2007 با سلیمانی - دبیر برگزیده جشنواره روشهای نوین تدریس عربی
الابتسامةُ العاشرةُ 10
آگوست 16, 2007 با سلیمانی - دبیر برگزیده جشنواره روشهای نوین تدریس عربی
برچسبها:
:قالبساز: :بهاربیست: |
فال حافظ - قالب وبلاگ